گريــــه ام ميگيرد وقتــــى ميبينم كســى كه همه ى دنيـــاى من بود منت ديگرى را ميــــكِشـــــد
نظرات شما عزیزان:
ای اشک چه خواهی ازاین دیده گان من
دیگر بروتو ازاین گونه های من
یک شب نبود که با ما وفاکنی
پنهان شوی تو نباشی کنارمن
فصل گریستن ابر هم به سررسید
اما توئی هنوز بباری به حال من
گرما رسیدو زمستان به خانه رفت
کی میشود تمام زمستان کار من
خسته شدم من ازاین حال نزار تو
بس کن دگر نشدی شرمسار من؟
گشتم اسیر دوچشمان کم فروغ
زین جا برودگر نشین درکنار من
با دردو محنت وغم آشنا منم
دیوانه ای مگرتوبباری به حال من ؟
چشمم بگیروببرجای دیگری
آسوده دل شود این گونه های من
خسته شدم از این دل بیقرارتو
یکبار هم بخند به این حالِ زارمن
تا کی توان ریزش باران بودتورا؟
سیلاب خانه کرده درپس دیدگان من؟