گريــــه ام ميگيرد وقتــــى ميبينم كســى كه همه ى دنيـــاى من بود منت ديگرى را ميــــكِشـــــد
سلام دوستان گلم من دیگه این وبو آپ نمیکنم ادرس وب جدیدم اینهwww.Hate-Love.lxb.ir حتما ب این وبمم سر بزنید منتظرتونم فعلا بابای قفسم را مشکن ،تو مکن آزادم... گر رهایم سازی به خدا خواهم مرد من به زنجیر تو عمریست گرفتار شدم باید برخیزم و تو را به جای همه زنانی که نشناختهام دوست میدارم تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم تو را دوست میدارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست تولد انسان روشن شدن کبریتی است گاه می رویم تا برسیم. روزی با خودم فکر میکردم که اگر او را با غریبه ای ببینم شهر را به آتش میکشم اما الان حتی حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم او کجاست . . . خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست... نمیدانم که این چه حکمتی ایست که بعضی ها هوسش رو میکنن؟ ☺✿ ذهـــــنـــَـم .... فــَـــلــج مے شـَــود
من او را رها کردم
تا او خود را در یابد
و چقدر سخت است ............ عزیزترینت را رها کنی
اما من انقدر او را دوست دارم
که او را رها میخواهم برای همیشه
رها از تمامی بندهاوزنجیرها
هر چند او هیچگاه در بند من گرفتار نبود
چرا که من خود اینگونه خواستم
و هیچگاه بخاطر همیشه بودن با او برای او بندی نساختم
اما او .......
در بند خود گرفتار بود ....
خاطرم... شب است و در سکوت شب نشسته ام به خاطرت / و دلخوشم به این دلی که بسته ام به خاطرت / ببین چگونه مهربان طلسم کرده ای مرا / که از تمام قبله ها گسسته ام به خاطرت .
قلب من... ماهی به آب گفت : تو نمیتونی اشكای منو ببینی , چون من توی آبم.. آب جواب داد اما من میتونم اشكای تو رو احساس كنم چون تو توی قلب منی... گر ز جهان بگذرم از تو نخواهم گذشت
سر رود از پیکرم از تو نخواهم گذشت
مردمک چشم من نقش تو بر خود گرفت ور همه جا بنگرم از تو نخواهم گذشت عزیزم... زیباترین شب زمین شب پر از نگاه تو / دعای من برای تو ، خدای من پناه تو . یه جوری عاشقت هستم که خوابم با تو بیداره میخـــوام تنهــا بشــم امــا خیــال تــو نمیــــزاره
به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری شراب کهنه می خواهم، كه مردافكن بود زورش حالاکه رفته ای نه باد می آید ونه برگی دست تکان میدهد انگار زمان متوقف شده است برای من که بی کلیدپشت همه درها مانده ام ......... فعلا خدا نگهدار عشق یعنی لحظه های انتظار عشق یعنی یک نگاه از سوی یار عشق یعنی پای آن سرو بلند تا بلندای نگاهت سوختن عشق یعنی گونه های خیس من از تب تو تا سحر گه سوختن عشق یعنی در خیالت ماندن تا ابد در انتظارت ماندن تو میدانی که من تنهای تنهایم تو میدانی که من از غم گریزانم تو میدانی که من بی تو نمی مانم تو میدانی که من در انتظار اشک میمانم تو میدانی که من از نسل بارانم تو میدانی که من ابر پریشانم نمیدانم تو میدانی که میدانم مرا هرگز نمیخواهی بگو سرگرم چی بودی..؟! که اینقدر ساکت و سردی! تو که آرامشم بودی.. چرا دلواپسم کردی..؟! هنوزچشم براه هستم...راستی روزی می آیی و منو از این بی قراری رها کنی.. چشمهایم را نمی بندم...میترسم بیایی و من تو را نبینم.. خدایا !!!!
گردو غبار دلم را
پاک کنـــــــــــــم
باید نو شوم
شعر هایم با من قهر اند
بس که از غم گفتم
بس که اشک ریختم
و غم خوردم
نذر کرده ام
اگر خدا روزی با من
سر ساز گاری گذاشت
سفره ی دلم را باز کنم
باور کن تمام گرسنگان دنیا
سیر می شونـــــــــــد!!
گاهــــے به خداوند التماس
مــےکنم فـــقط خوابتـــــ را ببینمـــ !
مـــے فهمــــے ؟
خوابتـــــــــ را....
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود، برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمیرماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم.
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک میبینم.
بی تو جز گستره بی کرانه نمیبینم میان گذشته و امروز.
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست میدارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمیدارم
تو میپنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا میرود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم
و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟!
گرما بخشیدی...؟!
یا سوزاندی...؟!
کجایش را نمی دانیم.
فقط می رویم تا برسیم ...
بی خبر از آنکه همیشه رفتن راه رسیدن نیست.
گاه برای رسیدن باید نرفت، باید ایستاد و نگریست.
باید دید، شاید رسیده ای و ادامه دادن فقط دورت کند.
باید ایستاد و نگریست به مسیر طی شده ...
مي ترسم از اينکه بگم دوسش دارم...اون نمي دونه که با دل من چه کرده...نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده
هنوز در باورم نيست که دل به اون دادم و اون شده همه هستي ام
روز هاي اول آشنايي را بياد مياورم آمدنش زيبا بود ...آنقدر زيبا حرف مي زد که به راحتي دل به او باختم و او شد اولين عشقم در زندگي
بارالها گويي تو تمام زيبايي هاي عالم را در چهره و کلام او نهاده بودي
واين گونه مرا اسير او کردي و دل کندن از او شد برايم محال و داشتنش بزرگترين ارزويم در زندگي
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهايم نگذارد....خدايا امشب به تو مي گويم چون تو تنها مونس تنهايي هايم هستي..
چگونه بگويم بدون او مي ميرم....او رفته و در باورم نيست نبودنش...
خود خوب مي دانم او مرا کودکي فرض کرد که نمي داند عشق چيست و براي عاشقي حرمتي قائل نمي باشد
مرا به بازي گرفت يا شايد....نمي دانم.....دگر هيچ نمي داني.. اعتراف مي کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر اين نفس را هم نمي خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدايا دوست دارم مرا بفهمد حتي براي يه لحظه
برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ...
برای تويی كه احسا سم از آن وجود نازنين توست ...
برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است...
برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی...
برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی...
برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...
... تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای
برای تويی كه قلبت پـا ك است ...
برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است...
برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...
برای تويی كه عـشقت معنای بودنم است...
برای تويی كه غمهایت معنای سوختنم است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...
چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟
دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم
تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان كنی... پس چطور دوستم داری؟
چطور میتونی بگی عاشقمی؟
من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت كنم
ثابت كنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی
باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،
صدات گرم و خواستنیه،
همیشه بهم اهمیت میدی،
دوست داشتنی هستی،
با ملاحظه هستی،
بخاطر لبخندت،
دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد
متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناكی كرد و به حالت كما رفت
پسر نامه ای رو كنارش گذاشت با این مضمون
عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا كه نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟
نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم
گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت كردن هات دوست دارم اما حالا كه نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم
گفتم واسه لبخندات، برای حركاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حركت كنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم
اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره
عشق دلیل میخواد؟
نه!معلومه كه نه!!
پس من هنوز هم عاشقتم
وقـــتے مے خـــوانــَـمـتـــ
و
تــــــــــــــ❤ـــــــــــو
نـــِـمے گــــویے " جـــــــانـــــَـم " ☺✿
و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی
چون زمانی که از دستش بدی
مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی
اون دیگر صدایت را نخواهد شنید!!!
با حس عجیبی با حال غریبی دلم تنگته
پر از عشق و عادت بدون حسادت دلم تنگته
گله بی گلایه بدون كنایه دلم تنگته
پر از فكر رنگی یه جور قشنگی دلم تنگته
تو جایی كه هیشكی واسه هیشكی نیست و همه دل پریشن
دلم تنگ تنگه واسه خاطراتت كه كهنه نمیشن
دلم تنگ تنگه برای یه لحظه كنار تو بودن
یه شب شد هزار شب كه خاموش و خوابن چراغای روشن
من دل شكسته با این فكر خسته دلم تنگته
با چشمای نمناك تر و ابری و پاك دلم تنگته
ببین كه چه ساده بدون اراده دلم تنگته
مث این ترانه چقدر عاشقانه دلم تنگته
دلم تنگته
یه شب شد هزار شب كه دل غنچه ی ما قرار بوده وا شه
تو نیستی كه دنیا به سازم نرقصه به كامم نباشه
چقدر منتظر شم كه شاید از این عشق سراغی بگیری
كجا كی كدوم روز منو با تمام دلت می پذیری
من دل شكسته با این فكر خسته دلم تنگته
با چشمای نمناك تر و ابری و پاك دلم تنگته
ببین كه چه ساده بدون اراده دلم تنگته
مث این ترانه چقدر عاشقانه دلم تنگته
دلم تنگته
خط ونشان دوزخت را برایم نکش ...
جهنم تر از نبودنش جایی را سراغ ندارم .........