تنهـــــــــــــــــا تريــن تنهـــــــــــــــــا!

گريــــه ام ميگيرد وقتــــى ميبينم كســى كه همه ى دنيـــاى من بود منت ديگرى را ميــــكِشـــــد

 

خسته ام میفهمید؟!

 

 

 

خسته از آمدن و رفتن و آواره شدن

 

 

خسته از منحنی بودن وتكرار شدن

 

 


خسته از حس غریبانه‌ی این تنهایی

 

 

بخدا خسته ام از اینهمه تکرار سکوت

 

 

بخدا خسته ام از اینهمه لبخند دروغ

 

 

بخدا خسته ام از حادثه‌ی ساعقه بودن در باد

 

 

همه‌ی عمر دروغ

 

 

گفته ام من به همه

 

 

گفته ام:

 

 

باختم من همه‌ی عمر دلم را

 

 

به سراب !!

 

 

باختم من همه‌ی عمر دلم را

 

 

به شب مبهم و کابوس پریدن از بام!!

 

 

باختم من همه‌ی عمر دلم را

 

 

به هراس تر یک بوسه به لبهای خزان!!

 

 

بخدا خسته شدم

 

 

میشود قلب مرا عفو کنید؟

 

 

و رهایم بکنید؟

 

 

تا تراویدن از پنجره را درک کنم!؟

 

 

تا دلم باز شود؟!

 

 

خسته ام درک کنید

 

 

میروم زندگیم را بکنم

 

 

میروم مثل شما

 

 

پی احساس غریبم تا باز

 

شاید ......!!


 

گرفتارم به تو

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 6:36 PM توسط نگین|

 

آره تازه شناختیم اما دیره

بزار دلم آروم بگیره

بد کردم مگه تنهات گذاشتم

خودت میگفتی دوستت نداشتم

دلیل ترکم فقط تو بودی

رو عشق و احساسم پا گذاشتن

حالا برام دیگه شوقی نداری

نگو که بیشتر از من تو بی قراری

دوباره موندنه تو بی اساسه

بزار این زخم بمونه یادگاری

 

 

عکس عاشقانه

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 6:35 PM توسط نگین|

 

در گذر گاه زمان؛
خیمه شب بازی دهر،
با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد
عشقها می میرند
رنگ ها رنگ دگر می گیرند
و فقط خاطره هاست،
که چه شیرین و چه تلخ

 

 

 

 

دست ناخورده به جا می ماند......

 

 

 

 



 

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 6:30 PM توسط نگین|

http://morteza88.loxblog.com/upload/morteza88/image/ghafasss.jpg

قفسم را مشکن ،تو مکن آزادم... گر رهایم سازی به خدا خواهم مرد

 

من به زنجیر تو عمریست گرفتار شدم

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 6:29 PM توسط نگین|

 

باید برخیزم و
گردو غبار دلم را
پاک کنـــــــــــــم
باید نو شوم
شعر هایم با من قهر اند
بس که از غم گفتم
بس که اشک ریختم
و غم خوردم
نذر کرده ام
اگر خدا روزی با من
سر ساز گاری گذاشت
سفره ی دلم را باز کنم
باور کن تمام گرسنگان دنیا
سیر می شونـــــــــــد!!



 

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 6:29 PM توسط نگین|

 

چـهــــ مــے دانــےاز دل ِ تنگمــــ!
گاهــــے به خداوند التماس

مــےکنم فـــقط خوابتـــــ را ببینمـــ !
مـــے فهمــــے ؟
خوابتـــــــــ را....
 
نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 6:28 PM توسط نگین|

تو را به جای همه زنانی که نشناخته‌ام دوست می‌دارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمی‌زیسته‌ام دوست می‌دارم
برای خاطر عطر گسترده بیکران و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب می‌شود، برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمی‌رماندشان
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست می‌دارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم.


جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک می‌بینم.
بی تو جز گستره بی کرانه نمی‌بینم میان گذشته و امروز.
از جدار آینه خویش گذشتن نتوانستم
می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.

تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانگیت که از آن من نیست
تو را برای خاطر سلامت
به رغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست دوست می‌دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم
تو می‌پنداری که شکی، حال آنکه به جز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا می‌رود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم

 

 

 

 


 

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 6:27 PM توسط نگین|

 

تولد انسان روشن شدن کبریتی است

گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.net

و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟!
گرما بخشیدی...؟!
یا سوزاندی...؟!


 

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 6:26 PM توسط نگین|

 

گاه می رویم تا برسیم.
کجایش را نمی ‌دانیم.
فقط می‌ رویم تا برسیم ...

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

بی خبر از آنکه همیشه رفتن راه رسیدن نیست.
گاه برای رسیدن باید نرفت، باید ایستاد و نگریست.
باید دید، شاید رسیده ای و ادامه دادن فقط دورت کند.
باید ایستاد و نگریست به مسیر طی شده ...

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 6:24 PM توسط نگین|

روزی با خودم فکر میکردم که اگر او را با غریبه ای ببینم شهر را به آتش میکشم

اما الان حتی حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم او کجاست . . .

نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,ساعت 6:18 PM توسط نگین|


آخرين مطالب
» باز
» از تنها بودنم
» بلا
» دلم میخواد
» عکس های زیبا
» خسته ام!
» چرا دیره!
» خاطره ها
» A
» گاهی
» خواب
» تو را من دوست میدارم...
» تولد
» به کجا!
» اوکجاست
» A
» برای تو مینویسم که میدانی