گريــــه ام ميگيرد وقتــــى ميبينم كســى كه همه ى دنيـــاى من بود منت ديگرى را ميــــكِشـــــد
روزهای زندگی ام گرم میگذرد با تو ، به گرمای لحظه هایی که تو در آغوشمی ای خورشید خاموش نشدنی عشق ما نیز آرام میگذرد و تویی سرچشمه زلال این دل ثانیه هایی که پر از عطر و بوی عاشقیست وفاداری و عشق این روزهایت، امیدی است برای خوشبختی فردایت مثل یک گل به پاکی چشمهایت،به وسعت دنیای بی همتایت امواجی از یاد تو را میخواهم در دریای خاطره های به یادماندنی که در این سکوت میتوان یک دنیا عشق را خواند و چه عاشقانه گرفته ایم دستهای هم را گفتم عزیزم این چشمهای تو است که مرا به آتش کشیده است هنوز هم نگاهم به نگاهت دوخته است، و من چه خوشبختم از اینکه اینجا هستم ، در کنار تو
نظرات شما عزیزان:
با تو گرم هستم و نمیسوزد عشقمان،
همچو یک رود که آرام میگذرد،
ساعت عشق مان تمام لحظه های زندگیست ،
ای جان من ،مهربانی و محبتهایت،
میدانم همیشه همینگونه که هستی خواهی ماند،
هوای تو را میخواهم در این حال دلتنگی،
همنفسمی، ای که با تو یک نفس عاشقم
همزبانمی، ای که با تو یک صدا برایت احساسات عاشقانه ام را میگویم
حرفی نمانده جز سکوت بین من و چشمانت،
چه با شوق میخوانم چشمانت را
گفتی دستهایم گرم است،
همه ی دنیا فریاد عشق ما را شنیده است،
چقدر قلبت زیباست…
چه بی انتهاست قصر عشق تو
تویی که برایم از همه چیز بالاتری و از همه کس عزیزتر
میخوانمت تا دلم آرام بماند